سلام . بالاخره توی این جزیره یه کافی نت درست حسابی پیدا کردم تا داستان رو ادامه بدم .با تاخیر زیاد
ادامه :
وقتی چشمام رو باز کردم . دیدم موجودات بلندقدی دور تا دورم رو گرفتن .با بینی هایی که شبیه به لوله ی بوق بود و با چشمهای باریک دارن من رو نگاه می کنن . من که شوکه شده بودم . فقط فریاد زدم . خودم رو از لوله هایی که به مغزم وصل کرده بودند ٬ جدا کردم. از روی تخت پریدم پایین و به طرف در رفتم . اما دری وجود نداشت که فرار کنم . دیوار اتاق دایره ای شکل بود و از در حبری نبود . پس شروع کردم به دویدن دور تا دور اتاق . بعد از مدتی که دیدم کسی دنبالم نمیکنه وایسادم . یعنی از رو رفتم . در همین لحظه بود که دیدم تصویر پیر زن در (( وی پی اف وی )) تشکیل شد که لبخند میزد و گفت : به هوش اومدی جیگر؟!!! (جهت اطلاع نمی گم وی پی اف وی چیه ! و در مریخ شبهای ببره پخش میشه ولی بدون سانسور!) . گفتم : در اینجا کجاست ؟ من دست به آب دارم . گفتم خودم دستت رو به آب میدم عزیزم . با خودم گفتم : دیجیتال ٬ دیگه کارت تمومه !
قسمت بعدی :
خلاصه . پیرزن من رو بیرون آورد و شروع کردیم به قدم زدن توی پارک جنگلی شیان مریخ که انتهاش به پارک دلفین ها ی کیش می رسید و موضوعی رو با من مطرح کرد که خلاصش اینه :
من ملکه مریخ هستم . ما برای تجهیز دوره تکمیلی تکامل نسل مریخی ها هر هشتصد و یه میلیارد سال باید ژن های یه مرد زمینی بندری رو وارد چرخه حیاتی مون کنیم .تا تعادل منظومه شمسی حفظ بشه . تو انتحاب شدی بعد از ۵۰۰ سال تحقیق و بررسی و کلیه خصوصیاتت موشکافی شده و از هر نظر آماده و کیس مد نظر مایی .
من که داشتم از این همه مهم بودن پشت کتفم رو میخواروندم چون میخواست بال در بیاره ! خودم رو گرفتم و گفتم : باشه من حاظرم . چقدر درد داره ؟
گفت : هیچی . تو فقط باید با (( موتعازنوش)) ازدواج کنی .
ادامه دارد .
قلط های املایی هم عمدی اشت !!!
سلام
وبلاگ خوبی داری
به ما هم سر بزن
با تشکر
باید بگذاری و بگذری
تو را عابری خواهم پنداشت
که با عبورش از سرزمین جنگ زده ام
برای مدتی هر چند کوتاه
آبادی را به من بازگرداند
سلام . اگه تبادل لینک میکنی کینک برام بفرست....
از همون اولش باید می دونستم پای یه زن دیگه در میونه...!
سلام ....راستش من از همون اول این داستان رو دنبال نمی کردم و چندان برام جالب نبود ولی این جکله منو تخت تاثیر قرار داد دقت کن * تخت تاثیر ! ...(بالاخره توی این جزیره یه کافی نت درست حسابی پیدا کردم) ...دلم برای طنز های قوی تو تنگ شده ...
سلام عیلک . / بازهم خدا را شکر که یه مطلبی از ای ناخدای باخدا در هند ./ همی . موفق بشی .
خوبه اسم یه خیابون به نام شماست
اداره تحویلات ....