واقعا آدم تا زمانیکه می تواند عاشق باشد ، چرا نباشد؟مگر چند با راین خاک تو را می پذیرد؟ چندش را که دقیق می دانی . اما زمانش شادی همین الان باشد !
مهم این است که انتخاب با خودت است. و این انتخاب حق توست!
اما آنها انتخاب خود را نقاشی کرده بودند . مریم و مانی را می گویم . د رهمان نگاه اول ، در همان تبادل انرژی گرمی که قلبهایشان را به هم دوخته بود . شاید معصومانه ، شاید کودکانه و شاید هر جور لطیفی که تو دوست داری !
همانطور که خدا ما را دوست دارد .
تردید ، عنصری بود که قرن ها پیش از ژن آنها سیقل داده شده بود ( و شاید خودشان هم نمی دانستند ) و آنها همانند پرندگان در این مه غلیظ و مقدس با پروازشان می رقصیدند.همان جایی که با چشمان من و تو هیچ چیز سفیدی پیدا نیست .
در شروع بازی . حتی کوچکترین دیالوگی بین آنها شکل نگرفت . وقتی که مانی برای خاکش ، خاکی پوشیده بود و مریم برای مانی سفید! خاکی که من بودم . خاکی که تو بودی . خاکی که مریم بود و خیلی چیزهای ارزشمند دیگر.و مانی ماندنی نبود . و مریم فقط به خاطر زمینی بودنش مجبور بود اشک بریزد. چون این واقعا آخرین نگاه ها بود ، در این چند ضلعی کثیفی که هر گوشه اش را کسی برای خودش می خواست .
تو هم ازون گروه و دسته ای که دلت خوش کرده ای به دفاع مقدس -جنگ تحمیلی-استکبار جهانی-انقلاب اسلامی و سایر اراجیفی که به خورد این ملت بدبخت میدن؟جای تاسفه تا دیر نشده خودتو باکسازی کن حیفی.
خدمتت عرض شود که : من فقط از گروه و دسته خودم هستم! اینهایی رو هم که شما می گید هیچ ربطی به هم ندارن . شما با این که لیسانس دارید بیکاری بیش از حد اذیتتون میکنه . دوست ندارم وارد سیاسیجات بشم . ولی تا جایی که میدونم . این مملکتیه که من دارم توش زندگی میکنم . پس باید همیشه مراقبش باشم.
ظاهرا شما داستان من رو با حوصله مطالعه نفرمودید.
جای تاسف هم نمیبینم.
نظر شما هم برای من محترمه . اما با شما هم عقیده نیستم.
ع ش ق ...
با سلام
بخاطر بیسوادیم در ک داستان (مانی و مریم)برایم دشواربود ولی داستان کوتاه (آنها)خیلی بدلم نشست عین فیلم کوتاه بود.باورکنید تک تک شخصیتها و فضای آنرا دیدم.بخاطر قلم نافذتان تبریک می گویم.
...
از همین جا ها روز شد
سلام هرمزگانی عزیز
وبلاگ بستک(جهانگیریه امروز) به روز شد.
از وبلاگ بستک (جهانگیریه امروز) دیدن فرمایید و نظرات خود را اعلام فرمایید.
ما به این اعتقاد داریم که:
نظرات شما راهگشای ماست.
راستش عنوان رو که دیدم از خوند متن منصرف شدم! بنده با هر نوع اصطلاح حکومتی رابطه خوبی ندارم ضمن اینکه هیچ جنگی حالا چه دفاع باشد چه حمله برای هر منظوری برای من مقدس نیست حالا اگر قرار باشد تخفیف قائل باشم از ۸ سال فقط ۲ سالش دفاع بود و شاید مقدس بقیه اش جنگ نامقدس آن هم سوی سران عزیز خودمان. موفق باشید. (این فقط یک نقد کوتاه بر عنوان بود. امیدوارم دلگیر نشوید)
سلام. خوشحالم که تو می نویسی و من هم می نویسم. نامرد! یه داستانی اون قدیمها داشتی می نوشتی، پس بقیه اش چی شد؟ باور کن خیلی جذب شدم. بعد از مدتها به روزم.
سلام
از اینکه با وبلاگ شما آشنا شدم خوشحالم
زیبا مینویسی
موفق و پیروز باشی
بی مه بگه ای ناخدا تا خونه مون چکدر راه
ای آسمون بی چه ایطو خشم ایگفتن دلی سیان
بی چه ای راه دور ما هر چی اریم نابو نزیک
دیریای خواهر که تگو بی مه نشون هاده کجا ؟
فکر اکنم کول اتداده یتا کالب برام درست بکنی ؟ نه ؟
نه . تو فکرشم . حتمآ تو همی هفته .