زمستونه .
چه بوران سنگینی.
خواب روی تنه ی جنگل یادگاری نوشته.
اما تو داری جوونه می زنی .
تمام این هیچ رو ببین !
همه خوابن .
بیست و چند زمستونه که تو نختم !.
تو گناه داری!
باید می خوابیدی .
زیر لایه های آوار سرما.
نگران نباش .
اصغر رو فرستادم ده اِ پائین - یک گالن گازوئیل بیاره .
می خوام بریزم پات !
سلام
میخوای کی رو آتش بدی ....
بسیار زیبا نوشتی..
موفق باشی
کاشکی من جاش بودم و گر می گرفتم از خوشی
سلام ما آپ شدیم .... منتظرم .......[گل]