چه کسی زیر باران های بی رحم
مترسک باغ آرزو هایم را دزدید؟
و من دوست شدم با کلاغی هزار ساله
که گردنبندی از چشمان هزاران مترسک داشت
باغکم آنقدر اندوهگین شد
که دیگر هیچ سبزی تنش را نمی پوشاند
اما کلاغ من
هنوز
زیبا ترین قصه های
دور ترین باغ ها را برایم می خواند
سلام و نخسته...
زیبا و جالب هسته ...
شاد بشی
سلام !!!!! من یه وبلاگ جدید زده ام که توش داستانهای بلنده و دنباله دار!!!
نشناختی ؟؟؟؟؟؟ خوب من یکی از نوییسنده های وبلاگ یک داستانکم دیگه !!!!
خوشحال می شم سر بزنی!!!
فعلا
سلا م ... آپ شدیم ... همین!!!
بزرگوار دوست اگر ممکنت شد سری هم به ما بزنید که هر روز بروزم.
قرن ها گرچه طلبکار جهانیم ولی
ما بدهکار جهانیم در این قرن چه باید بکنیم
هیچکس گاری ما را به قطاری تبدیل نکرد
هیچکس ذوق و اندیشه پرواز نداشت
هیچکس از سر عبرت به جهان خیره نشد
هیچکس از سفری تحفه و سوغات نداشت
من در این حیرانم
که چرا قافله ی علم از این جا نگذشت
یا اگر آمد و رفت
پدرانم سرگرم چه کاری بودند؟
بر سر قافله سالار چه رفت
و اگر همره این قافله گشتند گهی
برنگشتند چرا؟
مطالب زیبا و پرنغزی دارید....از عسلویه چه می دانید...
عسلویه از زبان جوانان عسلویه....
با تبادل لینک موافقید؟