لنج

کلمات کوچک شناور در خیال های بزرگ

لنج

کلمات کوچک شناور در خیال های بزرگ

اتفاقی دیگر

چه کسی زیر باران های بی رحم
مترسک باغ آرزو هایم را دزدید؟
و من دوست شدم با کلاغی هزار ساله
که گردنبندی از چشمان هزاران مترسک داشت

باغکم آنقدر اندوهگین شد
که دیگر هیچ سبزی تنش را نمی پوشاند
اما کلاغ من
هنوز
زیبا ترین قصه های
دور ترین باغ ها را برایم می خواند

نظرات 6 + ارسال نظر
بنگرى 20 آبان 1386 ساعت 10:33 ق.ظ http://www.bangeree.blogsky.com

سلام و نخسته...
زیبا و جالب هسته ...
شاد بشی

مهدی 22 آبان 1386 ساعت 12:07 ب.ظ http://bitaraneh.blogfa.com

سلام !!!!! من یه وبلاگ جدید زده ام که توش داستانهای بلنده و دنباله دار!!!
نشناختی ؟؟؟؟؟؟ خوب من یکی از نوییسنده های وبلاگ یک داستانکم دیگه !!!!
خوشحال می شم سر بزنی!!!
فعلا

مهدی 24 آبان 1386 ساعت 01:53 ب.ظ http://yekdastanak.blogfa.com

سلا م ... آپ شدیم ... همین!!!

حمدان 24 آبان 1386 ساعت 10:00 ب.ظ http://kingport.blogsky.com/

بزرگوار دوست اگر ممکنت شد سری هم به ما بزنید که هر روز بروزم.

قرن ها گرچه طلبکار جهانیم ولی
ما بدهکار جهانیم در این قرن چه باید بکنیم
هیچکس گاری ما را به قطاری تبدیل نکرد
هیچکس ذوق و اندیشه پرواز نداشت
هیچکس از سر عبرت به جهان خیره نشد
هیچکس از سفری تحفه و سوغات نداشت
من در این حیرانم
که چرا قافله ی علم از این جا نگذشت
یا اگر آمد و رفت
پدرانم سرگرم چه کاری بودند؟
بر سر قافله سالار چه رفت
و اگر همره این قافله گشتند گهی
برنگشتند چرا؟
مطالب زیبا و پرنغزی دارید....از عسلویه چه می دانید...
عسلویه از زبان جوانان عسلویه....
با تبادل لینک موافقید؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد