بچه ای که نزدیک بود من رو بخوره ! پارت : سوم
آنچه گذشت : دو پست قبلیم !

و حالا :

پیر زن داشت دندونهای توی دستش رو با سمباده ی برقی جلا می داد ، که ما از زمین رسیدیم . تقریبا دو ساعت توی راه بودیم . دست فرمون اسی حرف نداشت . عین تام کروز توی ارباب حلقه ها ! ما توی یکی از سیارات منظومه شمسی بودیم . اما چون جغرافیای من خوب نبود ، نمی دونم کدوم یکی بود ، ولی مریخ بود !!! عمو پیاده شو . مامان . مامان . مامان پاشو دیگه . آدلف اون در رو باز کن . آفرین اسی ، فرود خوبی بود . یادم باشه بهت یه ترفیع درجه بدم . من هم اضافه کردم . یادت هم باشه که به من بگی چرا من رو دزدیدین  !

آدلف پیاده شده بود . من هم پشت سرش . هوای مریخ هم مثل هوای بندر گرم و شرجی بود . پلیس های راهنماییش هم با کلافه شدن از گرما ملت مریخی رو  سرفلکه شهربانی که خیابون بهادرش یه طرفه شده بود ،جریمه می کردن . افغانی هم بود . نونوایی یزدی هم بود . بازار ماهی فروش ها با اون پنکه های گندش هم بود . حتی مرغ و خروس پارک دولت هم بودن ، اما نه با اون فاصله ، بلکه کمی نزدیک تر . مثل این که مریخی ها ... . هر کار کردن مامان بچه به هوش نیومد . بچه رو آدلف بغل کرد و دست من رو هم اسی گرفت تا گم نشم . پیکان رو یه گوشه انداختن و را افتادیم .

ببخشید ، آقا اسی ، نه ، ژنرال اسی، من میتونم یه سئوال بپرسم . گفت : نه . گفتم : مگه اینجا مثل زمین خودمون هوا داره ،که ما راحت توش نفس می کشیم ؟ گفت : اونهایی که دیدی و یاد گرفتی همش فیلمه ، جوجه ! واقعیت اینجایی که الان داریم می ریم . فوری چسبوندم : کجا ؟ گفت : پهلوی پیر زن !

وقتی رسیدم ، پیرزن داشت قلیون میکشید . تنباکش هم صد درصد لنگه ای بود .

چشمهاش رو بسته بود ، نیم متر روی هوا ، چهار زانو نشسته بود .

بچه گفت : اوردیمش

 

 

اگه زنده موندم ، حتمآ ادامه دارد .