من بیدارم

بیدار ، به جا مانده از غافله سحر
بر پیکره شب باران می کوبد

آدمها در خلوت خویش خوابیده اند
انگار که من ، با یاد توبیدارم

فرصتی نیست ، آنچنان که تو بودی
من هنوز ستاره می سازم

زخمی تازه ، بر دل و جانم افتاده
هر آنچه تو گفته ای  ، در آن می سوزد

 آنجا از من ِ من هیچ خبری نیست
آنجا همیشه خواب تو می جوشد

من بیدارم
من بیدارم
من بیدارم