ناخدا : ها جاسم . چه احوال . خوبی ؟ جاسم : به به ناخدای عزیز . چه عجب یادی از ما کردی. آفتاب از کدوم طرف در اومده ناخدا ؟ ناخدا : باز شروع کردی جاسم ! جاسم : ببخشید ناخدا . عادت کردیم دیگه ! ناخدا : اومدم نظرت رو در مورد گرما بپرسم . ولی تو رو جون هر کی میپرستی مثل آدم یواش یواش بدون استفاده از فحش و متال و غیره مثل یه جاشوی خارجی . با کلاس نظرت رو بگو. امام من میدونم که تو آدم نمیشی . ولی خوب بگو . جاسم : نه بابا نترس ناخدا . یادته دو بار با هم پیش کشتی های آمریکایی غرق شدیم . من اون موقع میترسیدم . ولی تو گفتی نترس .ناخدا.ها ؟ یادت اومد توی دهنه عمان یادت اومد ؟ اون موقع تو از موج و طوفان نترسیدی . حالا از حرف های من میترسی ؟ ناخدا : آخه هم سر خودت رو بر باد می دی هم لنج ما رو ! خوب حالا نظرت رو بگو جاسم : این دفعه با دفعه های قبل فرق میکنه ! ناخدا : چه فرقی ؟ جاسم : فرقش اینه که این دفعه به جای ناله و انتقاد میخوام محاسنات گرما رو براتون بشمارم . ناخدا : به به !!خیلی کاره ! نه بابا . مثل این که آدم شدی جاسم : نظرم اینه که برای ما هیچ چیز مثل گرما نمیشه ! ناخدا : نه مثل این که اشتباه کردم . تو همون جاسم خودمونی . عوض نشدی جاسم : خب معلومه دیگه .کار و کاسبی ما شروع میشه.میریم دریا . گاریز و سارم و ... بگیریم (همه این ها ماهی ان ) ناخدا : خوب دیگه چی ؟ جاسم : ظهر که میریم خونه . غذا همیشه ماهی برشته است (یه چیزی تو مایه های ماهی دودی ) ناخدا : خوب جاسم : خوب . هر روز عصر میریم برای گرفتن سینگو (همون خرچنگ خودمون )دیه هر روز پسین بعد از خواب ظهر سینگو موخوریم. ناخدا : تموم شد ؟ جاسم : نه ! تازه بعدش موقع خرما و انباست. و بعدش هم هندوانه . و بعدش هم موقع پریدن توی آب دریا از روبروی بازار مرجان به همراه تمام جاشوها !!و مسابقه شنا تا بازار شهرداری به شرط یه واک من سونی های فای!!!و از اون گذشته اگه گفتی ناخدا ؟ ناخدا : چی رو ؟ جاسم : نوبت اظافه شدن یه مسافر جدید به لنجه ناخدا : مسافر اصا فی کیه دیگه ؟مگه این لنج اتوبوسه خط واحد شهر نمایشه ؟ جاسم : ناخدا مثل اینکه تو باغ نیستی ها !بابا موقع به دنیا اومدن بچه همون گاویه که نصف عکسشو گرفته بودییه. ناخدا : ا . آها یادم اومد .خوب که گفتی برم براش شیر خشک و پوشاک و شورت گره ای بخرم. . وقتی میریم دریا گاریزی. اون دیگه گرسنه نمونه خدا حافظ |