لنج

کلمات کوچک شناور در خیال های بزرگ

لنج

کلمات کوچک شناور در خیال های بزرگ

۹۹

99 سال ها از مرگش گذشته بود. اما هنوز خاطرات نامفهومی از گذشته را در مغزش زمزمه می کرد . چطور می شود آدم بمیرد اما هنوز فکر کند ، نقاشی بکشد ، خاطره مرور کند – مثل زنده ها . امروز روز تولدش بود . شاید صد سالگی ( تقویم چیز کثیفی است ) . آنجا تکه ای از جهنم بود اما آتشی نداشت . دیوارهایش با گلهای یخ زده بنفش تیره پوشیده شده بود . مثل یک سلول انفرادی زیبا. لبه گل ها خیلی تیز و برنده بودند . و در اندک نوری که از سوراخ کوچک سقف به داخل می لولید برق میزدند. آهی کشید و دوباره جایی ایستاد که 99 سال دوست داشت آنجا ، حداقل برای چند لحظه پنجره ای به بیرون روی دیوار باشد .

من و سیب و روزگار

 

تازه یادم می آید همه اش بچه بودم ! همه دنیای من خلاصه می شد به بازی های کودکانه در کوچه ای خنک شده از گرمای تابستان جنوب . کنار همبازی های ساده دلی که هر کدامشان گوشه ای از دنیا را نگه داشته اند . و تمام آرزو های من . که خلاصه می شد در یک گاز کوچک از سیب سرخ بالای درخت همسایه . آنجا که گنجشکان با هم آشتی و صورت روزگار را کثیف می کردند . روزگاری که همیشه زیر درخت با کلاه کاغذی ، نگهبانی می داد و شوهر پیر زن همسایه بود . پیر زنی که آنقدر مهربان بود که روزگار با او کاری نداشت و می گذاشت آرام زندگی کند .

عصر ها که ما در کوچه بازی می کردیم . روزگار به سیب در خت خیره می شد و تعجب می کرد که چرا دستش نمی رسد تا آن را بچیند . حتی خود سیب هم با اینکه خیلی وقت ها بود رسیده بود نمی افتاد . پدرم هم یادش نمی آمد کِی به همسایگی آنها آمده ایم و سیب از کِی سرخ شد .

یک روز تصمیم گرفتم سیب را بچینم که : ...

می گویند :


سیروس کهوری نژاد  ( بازیگر سینما و تئاتر . کارگردان . استاد دانشگاه ) :

آنچه گذشته است، دیگر گذشته

آنچه امروز برایمان مانده، همین است.

زمانی گذشت تا هنرمندی به ظهور برسد و با هر چه هست و بوده است برایمان بخواند.

گاهی دلتنگی هایمان با صدای او تسکین یافته و شفا گرفته ایم.و امید یافته ایم برای زندگی با هم بودن،زیستن، برای حضوری دیگر و این حضور شاید ترانه ای دیگر باشد.

امروز با هم ، دست در دست هم ، با صدای هم میخواهیم برای او بخوانیم ، دعایی تا او بشنود ، نیرو بگیرد و بار دیگر برخیزد.

 

سیروس کهوری نژاد از تمامی مردم برای او تقاضای دعا دارد و میخواهد برای او ترانه ای بخواند.

 

 

بهروز حبیب زاه ( نوازنده . خواننده . آهنگساز ):

ناصر عبداللهی، بی شک الگوییست بزرگ برای تمامی اشخاصی که در عرصه موسیقی، نه تنها در استان هرمزگان بلکه در تمامی نقاط ایران مشغول به کار هستند. ( البته از نظر کارکتر هنری )

شخصیتی با توانایی و پشت کار بسیار بالا، تا آنجا که توانست  سبکی تازه وارد موسیقی کند. تا آنجا که به عنوان یک هرمزگانی و برای اولین بارتوانست در انگلستان کنسرتی با شکوه برگذار کند.

چون صدایش از دل برامد، بر دلهامان نشست. در شادی و غمهامان با صدایش با ما بود... . پس بیایید ما نیز از صمیم قلبمان، برایش دعا کنیم تا، به امید حق شِفا یابد.

 

شما هم بگوئید :

 نظرات ٬ خاطرات ٬ یادداشت ها و حرف های خود را در مورد ناصر می توانید در گروه جنوبی ها ثبت کنید .