لنج

کلمات کوچک شناور در خیال های بزرگ

لنج

کلمات کوچک شناور در خیال های بزرگ

واقعیت

تمام جرعه های آن شراب هزار ساله را
با یک قطره اشک از چشمانم عوض نخواهی کرد
اگر بدانی
در کجای زمینت
زندگی ام را مخفی می کنم



جعبه ای داشتم
از ستاره های بزرگ
که از آسمانت می ترسیدند
و معصومانه در آغوشم بخواب می رفتند

راه زنی گفت :
تو آنقدر بزرگی که تمام من را نخواهی دزدید
حتی اگر از میان گردنه های صحرای بهشت عبور کنم
اما دزدیدی ! به خاطر ستاره ها  . . .

تو تنها بودی
تا ابد . . .
مثل من

تو گناه داری

 زمستونه .
چه بوران سنگینی.
خواب روی تنه ی جنگل یادگاری نوشته.
 اما تو داری جوونه می زنی .
تمام این هیچ رو ببین !
همه خوابن .


 بیست و چند زمستونه که تو نختم !.
 تو گناه داری!
باید می خوابیدی .
زیر لایه های آوار سرما.


نگران نباش .
اصغر رو فرستادم ده اِ پائین - یک گالن گازوئیل بیاره .
می خوام بریزم پات !