لنج

کلمات کوچک شناور در خیال های بزرگ

لنج

کلمات کوچک شناور در خیال های بزرگ

بالاخره لیوا


بالاخره اولین لیوا به کوشش سیاورشن و من برگزار شد. لطفا ببینید و دانلود کنید و نظر بدهید.

خار های پاهای من

چقدر این راه دور است
ساعت هاست که پاهایم را حس نمی کنم
رادیو ام ساعت هاست که غار غار می کند

من به راه افتاده ام
با پاهایی که در ابتدای راه طعمه ی خارهای عریان بیابان شد
و پیراهن سفید جدیدم که طعمه ی زخمهای ناشیانه ی پایم شد

هی ....... !
راه رفتنت را فراموش کردی ؟

چیزی شبیه خورشید در آسمان است. وقت ظهر
چیری شبیه ماه در آسمان است . وقت شب

راستی - این شن های داغ چقدر سرد شده اند
فکر کنم گرمایشان را جا گذاشته ام

اوه ...
اینجا - قاب عکسی کهنه برای عکس تازه ام
و تکه استخوانهای آهویی ظریف . . .
نکند عکسم را هم جا گذاشته باشم !!!
نمی دانم !

اینجا آسمان ترک خورده
من خیاطی بلدم
ای کاش نرده بانم را آوره بودم
 چقدر این راه دور است
نمی دانم !

انگار چیزی عجیب است ... !
حوصله ات سر رفته
نمی دانم !

چیزی جا گذاشته ام شاید . که این قدر دلم شور می زند
نمی دانم !
 بله 
پاهایم را