لنج

کلمات کوچک شناور در خیال های بزرگ

لنج

کلمات کوچک شناور در خیال های بزرگ


مردی با دو دست زمین را هل می دهد
-
ظهر تابستان
-اوج گرما
-در وسط کوچه
-کمی به سمت چپ
 مردی زمین را هل می دهد

-با تمام قدرت تمام شده اش
-با تمام وجود بی وجودش
-با انبوهی اندوه
-با اندوهی سیاه
 مردی زمین را هل می دهد

-آسمان . خورشید . جادو
-کسی از کوچه رد می شود  یا نمی شود ؟
-به او نگاه می کنند
-نگاهی سیاه . سرد
-نیم نگاهی سرد، سردی به گرمی ظهر تابستان
اما هنوز مرد زمین را هل می دهد

--او زمین را هل می دهد
-- او زندگی اش را می دهد
--   او روحش را می دهد

ظهر تابستان      
اوج گرما
در وسط کوچه
کمی به سمت چپ
مردی مرد !