لنج

کلمات کوچک شناور در خیال های بزرگ

لنج

کلمات کوچک شناور در خیال های بزرگ

تو به من می خندی

 تو به من می خندی

من به یک روز سفید

که دلم را جایی ، با مدادی کوچک ، بر دیوار خرابه ای دور نقش زدم 

 

تو به من می خندی

من به میخ  دیوار

تا به کی ، پشت این قاب  کهنه ی قشنگ می ماند

که بگوید : زندگی در چهار چوبش زیباست

 

تو به من می خندی

من به یک چرخ قدیمی

که به یاد آسیابان پیر

با این جریان ضعیف آب ، هنوز می چرخد

 

تو به من  می خندی

 من به یک طرح شطرنجی دور

که از اینجا همه نور است ٬ همه نور

 

تو من می خندی

من هم با تو به خودم

من هم با تو به خودم

من هم با تو به خودم