لنج

کلمات کوچک شناور در خیال های بزرگ

لنج

کلمات کوچک شناور در خیال های بزرگ

هی سیاه

هی سیاه!
اگر من از تو خواهش کنم برایم می نوازی؟
دوست دارم گیتارت را از آن کاور چرمی کهنه و خاک گرفته بیرون بیاوری و بلوز را بزنی 
آنوقت من هم با صدایم همراهیت می کنم - صدایم خش دارد

هی سیاه !
می خواهم آن ترانه را بخوانم که تو هم دوست داری
درست است دل ندارم - اما
می دانم دلت چروک شده

هی سیاه !
تا بحال پرواز کرده ای از بالا به خودت نگاه کنی
پس گیتارت را بیرون بیاور
بلوز بزن

هی سیاه !
من و تو زاده ی رنجیم .
شاید تو John Lee Hooker باشی !
اما من هیچکس نیستم !

هی سیاه !
بوی قهوه می دهم
آن طوری نگاهم نکن
بلوز بزن  - صدایم خش دارد

Rld Nd'v

بی شک تو را با هزاران ترانه سروده اند


. . .

من بیدارم

بیدار ، به جا مانده از غافله سحر
بر پیکره شب باران می کوبد

آدمها در خلوت خویش خوابیده اند
انگار که من ، با یاد توبیدارم

فرصتی نیست ، آنچنان که تو بودی
من هنوز ستاره می سازم

زخمی تازه ، بر دل و جانم افتاده
هر آنچه تو گفته ای  ، در آن می سوزد

 آنجا از من ِ من هیچ خبری نیست
آنجا همیشه خواب تو می جوشد

من بیدارم
من بیدارم
من بیدارم