هی سیاه!
اگر من از تو خواهش کنم برایم می نوازی؟
دوست دارم گیتارت را از آن کاور چرمی کهنه و خاک گرفته بیرون بیاوری و بلوز را بزنی
آنوقت من هم با صدایم همراهیت می کنم - صدایم خش دارد
هی سیاه !
می خواهم آن ترانه را بخوانم که تو هم دوست داری
درست است دل ندارم - اما
می دانم دلت چروک شده
هی سیاه !
تا بحال پرواز کرده ای از بالا به خودت نگاه کنی
پس گیتارت را بیرون بیاور
بلوز بزن
هی سیاه !
من و تو زاده ی رنجیم .
شاید تو John Lee Hooker باشی !
اما من هیچکس نیستم !
هی سیاه !
بوی قهوه می دهم
آن طوری نگاهم نکن
بلوز بزن - صدایم خش دارد
بیدار ، به جا مانده از غافله سحر
بر پیکره شب باران می کوبد
آدمها در خلوت خویش خوابیده اند
انگار که من ، با یاد توبیدارم
فرصتی نیست ، آنچنان که تو بودی
من هنوز ستاره می سازم
زخمی تازه ، بر دل و جانم افتاده
هر آنچه تو گفته ای ، در آن می سوزد
آنجا از من ِ من هیچ خبری نیست
آنجا همیشه خواب تو می جوشد
من بیدارم
من بیدارم
من بیدارم