لنج

کلمات کوچک شناور در خیال های بزرگ

لنج

کلمات کوچک شناور در خیال های بزرگ

عزاداران خاموش

 

نمی دانم که مرده بود که این طور همه خاموش بودید .از میان شیار های نمور دیوار دیدمتان . چرا صبر نکردید من هم چند قدمی همراهتان بیایم؟ کجای میبریدش. شاید من او را می شناسم . صبر کنید . تکه ای از من در او جامانده .آهای ... آهای. مرا هم ببرید . گلویم دیگر توان ندارد . شاید هم شما ها گوش ندارید . من خسته نشده ام . احمق ها !!! آن که می برید منم .منم .

 ای سواران سیاه پوش - سرشار از حماقت و خاموش . به خدا سلام مرا برسانید . بگویید امشب می بینمش . یعنی هر شب می بینمش . بگویید من لبخند می زنم . گور پدر تمام لحظه های شاد . آری . بروید .شما طاقت ادبیات مرا نداشتید. هیچ کس ندارد . او که داشت شما می بریدش . شما ها کورید . شما ها کرید . فکر کردید گریه می کنم ؟ ها ؟ ها ؟ من هم به زودی مثل شما خواهم شد . غصه نخورید . می دانم دلهایتان را بریده اند و جایش کاه و یونجه برای الاغ های دشتهای دور گذاشته اند .

آخر مرا کجا می برید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

Rld Nd'v

بی شک تو را با هزاران ترانه سروده اند


. . .

نفرین شده (2)

بوی در یا می آمد . همه جا خاموش بود . مثل جهل .
دیوانه وار دستانش را که فقط استخوان ِ خون آلود شده بود درون تنه ی درخت فرو می برد و در جستجوی روح درخت فریاد می کشید . نادانی تا چه حد ؟ جنگلی عمیق روی شن های تاریک . تاریکی عمیق روی شن های جنگل .
چند لحظه ای بیشتر نگذشت که چشمانش را از کاسه در آورده بود و دیوانه وار می خندید . سرش را که از وسط سینه اش بیرون آمده بود به هر طرف می چرخاند .
شب لالایی گفت . روز خوابید . خورشید مرد . ماه رفت .